ناسازگاری قانون جذب با اسلام قسمت اول


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ :
بازدید : 265
نویسنده : محمد

به همین جهت می گویند که با تصوّر و تجسم، تمام دنيا يک کاتالوگ در دست تجسم گر خواهد بود و او می تواند به جهان سفارش دهد که هر چه را انتخاب کرده برایش خلق کند.[6] بر همین مبناست که هواداران جذب، وضعیت موجود زندگانی افراد را ساخته و پرداخته قوۀ تجسم آن ها می دانند[7] و بر این باورند که اگر کسی می خواهد رويدادهاي زندگي خود را تغییر دهد بايد نيروي تجسّم و تصوّر ذهن را باور داشته باشد و به عمل تصویر پردازی ذهنی روی بیاورد تا مقدمات و اسباب تغيير در واقعيت اين امور فراهم شود.[8]

«به یاد داشته باش تو در زندگی همان چیزی را جذب می‏کنی که توجه و انرژی و حواس خود را به آن معطوف می‏کنی، خواسته یا ناخواسته.»[9]

«امکان ندارد مرضی به تو سرایت کند، مگر این که فکر کنی امکانش هست و این تفکر یک نوع دعوت است. اگر هم به حرف‏های مردم که راجع به بیماری‏هایشان حرف می‏زنند گوش می‏دهی بیماری را به سوی خودت دعوت می‏کنی.»[10]

در قانون جذب گفته می شود انسان ها در سه گام به آرزوهای خود دست می­یابند: نخست، خواستن: «به دنیا فرمان بده.» دوم، باور: «باور داشته باش که به خواسته‌ات رسیده‌ای.» سوم، تجسّم: «احساس کن که به خواسته‌ات رسیده‌ای[11]».

آن چه از این سه گام بدست می آید این است که در قانون جذب، عملی ذهنی از انسان ها خواسته شده نه عمل خارجی؛ یعنی تنها عمل جوانحی مورد تأکید و توصیه است نه فعل بیرونی و عمل جوارحی.

خلاصۀ قانون جذب چنان که راندا برن گفته این جمله است: افکار تبدیل می شوند اجسام.[12]

اصلی‏ترین ادعا در جذب

ادّعای اصلی در قانون جذب، سه محور زیر است:

اول این‌که ذهن انسان قادر است بر پدیده‌های خارجِ از وجود انسان اثر بگذارد و امور بیرون از وجود آدمی را به سود وی تغییر دهد؛ به عبارت دیگر قانون جذب، ادّعایی در مورد تأثیر افکار بر روان و درون خود انسان ندارد، بلکه ادّعایش دربارة تأثیر افکار بر امور خارج از وجود انسان است؛ به‌این‌صورت که انسان می‌تواند با استفاده از نیروی خلّاق ذهن بر امور بیرون از جسم، تصرف کند.

ادّعای دوم این است که تأثیرگذاری ذهن بر پديده‌ها از نوع تأثیرات عادی نیست؛ بلکه از نوعِ تأثیر علّت تامّه بر معلول است. منادیان جذب، فقط از تأثیرگذاري و تأثيرپذيري ميان ذهن و پديده‏ها، سخن نمي‌گويند؛ بلکه از خالقیّت ذهن می‌گويند و «خلق و آفرینش» را به ذهن نسبت می‌دهند و ادعا می‏کنند که ذهن انسان هرچه را ـ‌مثبت یا منفی‌ـ تجسّم نماید، به صورت یقینی و قطعی در عالم خارج (نه در درون انسان) به وقوع می‌پیوندد. طبق ادعای دوم، رابطة بین ذهن و «امور تجسّم شده» را رابطة علّت تامّه نسبت به معلولش می‏دانند و مدعی‏اند هم‏چنان که خطّ تولید یک کارخانه، مواد خام را به محصول تبدیل می‌کند، ذهن انسان نیز قادر است تصویرهای ذهنی را به حقایق عینی و خارجی تبدیل نماید و همه چیز را به سمت خویش جذب کند.

ادعای سوم این است که قدرت خداگونۀ ذهن، نه از جهان‏بینی انسان‏ها تاثیر می‏پذیرد و نه از عمل آن‏ها. به عبارت دیگر نه تقوا و پرهیزگاری افراد و نه نظام باورها و اعتقادات آن‏ها، تاثیر مثبت یا منفی بر قدرت ذهن ندارد. طبق ادعای سوم، نه اندیشه و فکر، بلکه «همراه داشتنِ تصویر» و حک نمودنِ عکسِ مطلوب در ذهن، باعث جذبِ خواسته‏ها می‏شود.

بنابراین نباید تصوّر شود که منظور از قانون جذب فقط مثبت اندیشی، تلقین، خوش‏بینی و اموری از این قبیل است.

ادله دینی در باب جذب

  1. تفأل و تطیر:

نزدیک‏ترین مفهوم به قانون جذب در متون اسلامی، دو مفهومِ فال و طیره است. فال به کلمه نیک و میمون گویند و طیره، به شگون بد و نحس گفته می‏شود (گاهی به این دو امر عیافه هم اطلاق شده است). از این جهت فال در مقابل طیره است.[13] به عبارت دقیق‏تر، در فال اعتقاد بر این است که فال در سرنوشت خوب مؤثر است و در طیره معتقدند که پیش‏بینی امر منفی آینده را تغییر می‏دهد و باعث ایجاد امور ناخوشایند می‏گردد و از این جهت اهل طیره برای نفوس بد زدن اثری غیر قابل تغییر معتقد بودند به گونه‏ای که درباره نفوس می‏گفتند: النفوس كالنصوص.

قابل ذکر این که طیره در قران نمونه‏ای ازهمان تطیر رایج است. قرآن کریم، نامه اعمال را که یا خیر است یا شر، طائر خوانده: « و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیمة کتابا» (هر انسانی را طائرش را به گردنش می آویزیم و روز قیامت آن را به صورت کتابی بیرون می آوریم). مراد از طائر در این آیه، همان نامه اعمال است.

علت نام‏گذاری تطيّر این بوده است كه در دوران جاهليت در تصميم‌گيري به پرندگان وابسته بودند و وقتي ارادة انجام كاري مي‌كردند اگر پرنده‌اي را مي‌ديدند كه به سمت راست آنها پرواز مي‌كند آن را به فال نيك مي‌گرفتند و به مسيرشان ادامه مي‌دادند و اگر به سمت چپ ايشان حركت مي‌كرد آن را شوم مي‌پنداشتند و از مسيرشان بر مي‌گشتند؛ حتی گاهی پرنده‌اي را از لانه‌اش پرواز مي‌دادند تا از جهت پرواز او تصميم بگيرند كه به مسيرشان ادامه دهند يا نه.

لازم به یادآوری است که این عقیده را تنها در مورد پرندگان نداشتند؛ بلکه برای کلام بد و یا موقعیت بد هم معتقد به اثرگذاری بودند. بنابراین نباید پنداشت که تطیر و تشأوم تنها در مورد حرکت پرندگان جریان داشته است.[14]

با اندکی دقت در تعریف جذب، معلوم می‏شود که جمع بین فال و طیره، همان قانون جذب است؛ یعنی اگر کسی قانون جذب را با زبان دین تحلیل و معنا کند باید بگوید که قانون جذب یعنی باور به اثربخشی دو مقولۀ فال و طیره؛ به این معنا که مدلولِ شگون بد و خوب، هر دو در عالم خارج محقق شود. در قانون جذب ادعا می‏شود که آن‏چه را تجسم می‏کنی مهم نیست که امری مثبت یا منفی است، مهم آن است که دقیقا همان را جذب می‏کنی؛ یعنی اگر باور داری که در مسافرت با وقایع ناخوشایند و ناگوار مواجه می‏شوی، دقیقا همان اتفاق می‏افتد( طیره). اگر هم باور داری که پدیده‏های گوارا و دل‏چسب در انتظار توست، همان‏گونه پیش می‏آید(فال).

جالب است بدانیم که اگر چه در بدو نظر، قانون جذب با این دو مقوله، یکی می‏نماید ـ یا لااقل با فال ـ، اما در حقیقت نظر دین درباره این دو مفهوم با نظریه طرفداران قانون جذب فاصله بسیار دارد. نسبتِ دو مقولۀ تطیر و تفأل با بینش اسلامی چنین است.

  1. گفته شد که طرفداران قانون جذب در حقیقت به حقانیت تطیر اعتقاد دارند؛ با این توضیح که معتقدند هرگونه سرنوشت ناخوشایندی را که در مورد خود بپذیری و انتظار آن را بکشی، فرا خواهد رسید و معتقدان به طیره هم غیر از این اعتقادی نداشتند؛ با این تفاوت که منشأ این باور در طیره موجوداتی مانند کلاغ و عقاب بوده است، ولی در قانون جذب اعتقاد بر این است که این باور از هر طریقی که حاصل شود، اگر به احساسِ شدید تبدیل شود، ذهن انسان هم چون دکلِ قویِ مخابراتی آن را جذب کرده و تبدیل به رویداد می شود. کسانی که به قانون جذب معتقدند می‏گویند مهم نیست پیش‏بینی‏تان از چه منبعی نشأت گرفته است؛ مسئله این است که اگر به آن احساس منفی بدهی، در عالم خارج عینیت می‏یابد. این در حالی است که متون دینی نه تنها به اثربخشی تطیر اذعان نکرده، بلکه تطیر را خرافات و باوری غیرعاقلانه معرفی کرده و حتی گامی فراتر نهاده و تطیر را شرک معرفی نموده است.

توضیح این که متون دینی، ضمن این که اجازۀ استفاده از پاره‏ای اسباب را نداده و انسان‏ها را به اجتناب و دوری از آن‏ها دعوت نموده، اما اثربخشی آن‏ها را پذیرفته و آن‏ها را برخوردار از واقعیت معرفی نموده است. به عبارت دیگر بنا بر نصوص دینی، پاره‏ای از اسباب و علل غیرعادی، اگر چه جزو خرافات و امور موهوم معرفی نشده‏اند، اما بهره‏مندی از این اسباب ممنوع اعلام شده و تحصیل و اِعمال(بکارگیری) آن‏ها تحریم شده است. مثلا سحر و جادو از منظر آیات و روایات ضمن این که واقعیت دارد، استفاده از آن و استمداد از این ابزار مجاز شمرده نشده است. افسونگری، در عالم خارج، دارای واقعیت خارجی و نفس‏الامری شمرده شده، اما ورود به این عرصه، دوری از تعالی معنوی تلقی گردیده و معصیت شمرده شده است. همین طور است چشم زخم، جن‏گیری، طلسمات، تأثیر بعضی از ایام و اوقات در نفوس انسان‏ها(به طور اجمالی).

در مقابل پاره‏ای از امور در منابع دینی مورد نهی واقع شده است؛ اما نه به این دلیل که واقعیت خارجی دارند، ولی جزو اسباب غیر شرعی محسوب می‏شوند، بلکه به این دلیل که اصولا این امور جزو امور باطل و موهوم‏اند و هیچ بهره‏ای از واقعیت ندارند. به عبارت دیگر چون این امور به صورت تکوینی، منشأهیچ اثری نیست مورد نهی واقع شده است. کلام مشهوری از امام علی(علیه السلام) در نهج‏البلاغه آمده که می‌فرماید: « العين حق ، و الرقی حق ، و السحر حق ، و الفال حق ، و الطيره ليست بحق ، و العدوی ليست بحق ، و الطيب نشره ، والعسل نشره ، و الرکوب نشره ، و النظر الی الخضره نشره، نهج البلاغه حکمت 400).(چشم‏زخم حق است، سحر حق است، فال حق است. اما طیره باطل است..)

نکته قابل توجه این که طیره بنا بر روایات و آیات قرآنی، جزو همین دسته است، یعنی طیره از این جهت که اساسا، بهره‏ای از واقعیت ندارد و خرافی و دروغ است، مورد نهی قرار گرفته است. قابل ذکر این که موهوم بودن تطیر نه از این جهت بوده که منشا این پیش‏بینی کلاغ بوده است، بلکه به این جهت بوده که از آن‏جا که اساسا رابطه منطقی و علی و معلولی بین این پدیده‏ها و رویدادهایِ عالم خارج وجود ندارد؛ باور به وجودِ چنینِ تأثیری از اساس توهم و دروغ است و این باور نباید منشأ تغییر در برنامه‏های جاری شود. به عبارت واضح‏تر؛ ادله دینی تأکید دارد کسانی که با پریدن کلاغ به این باور می‏رسند که آینده ناگواری در انتظار آن‏هاست و سخت باور پیدا کرده‏اند که وقایع ناگواری در حال وقوع است مطمئن باشند که هیچ اتفاق جدیدی رخ نخواهد داد؛ حتی اگر یقین به این امر داشته باشند. (توجه شود که معتقدان به قانون جذب می‏گویند که اگر کسی به چنین احساس قوی برسد ذهنش با ارسال فرکانس ‏مشابه، تمامی این وقایع منفی را جذب می‏کند و کائنات همین شرایط را برایش ایجاد می‏کند)

نتیجه این که مبارزه متون دینی با تطیر نه بخاطر وجود سببی به نام کلاغ بوده (و کسی تصور نکند متون دینی با ابزارِ این باور ـ که کلاغ است ـ کار داشته است)، بلکه با این برداشت مبارزه کرده که چنین باوری (باور، همان احساس شدید در قانون جذب است) منشأ هیچ اثری در رویدادهای آتی نخواهد بود. بنابراین کسانی که به درستی تطیر ایمان داشتند و آن را منشأ اثر می‏دانستند با کسانی که به قانون جذب باور دارند و در انتظارِ وقایع ناگوار نشستن را باعث جذب وقایع ناگوار می‏دانند تفاوتی ندارند.

  1. مطلب دیگری هم از ادله دینی قابل استنباط است؛ سیاق این روایات به خوبی نشان می‏دهد که اگر قانون جذب، درست بود جا داشت معصومین شکل استدلال خود را تغییر دهند و به گونه‏ای دیگر به معتقدان تطیر پاسخ گویند. مثلا در جاهایی که در مورد طیره سخن به میان آمده، امامان از بی‏اثر بودن این اعتقاد سخن گفته‏اند. اگر ایشان قانون جذب را صحیح می‏دانستند، باید می‏فرمودند نباید به این امر اعتقاد داشت چون باعث می‏شود که در عالم خارج همان اتفاق بیفتد. در حالی که معصومان گفته‏اند حتی اگر باور هم داشته باشید باز بی‏اثر و بی‏خاصیت است. یا این که پیامبر فرموده «اذا تطيّرت فامض»[15]. پيامبر اكرم (ص) مي‌فرمايد: «هر جا فال بد زدي آن را ناديده بگير و كار خود را دنبال كن.» در این روایت صحبت از حالتی است که کسی پیش بینی بد می‏کند و به احساس منفی هم می‏رسد، اما روایت باز تأکید دارد که با وجود احتمال بدی که نسبت به آینده و شرایط داری، باز این احساس منفی و پیش بینی منفی، تأثیر واقعی و طبیعی ندارد. توجه شود که قانون جذب برای چنین حالتی ـ که احساس منفی و باور منفی ایجاد شود ـ رویدادی منفی را در عالم خارج پیش‏بینی می‏کند. این در حالی است که روایت می‏گوید که این باورِ منفی، بی‏خاصیت و لغو است و باعث تغییر امور نمی‏شود.

در خصال آمده که راوی گوید: نامه‏اي به امام رضا(ع) نوشتم، و از مسافرت در روز چهارشنبه آخر ماه پرسيدم ، در پاسخم نوشتند: کسي كه در چهارشنبه آخر ماه علي رغم اهل طيره ( و خرافه‏پرستان ) مسافرت كند ، از هر آفتي ايمن خواهد بود ، و از هر گزندي محفوظ مانده ، خدا حاجتش را هم بر مي‏آورد. دراین روایت و روایات مشابه امام هیچ گاه نگفته‏اند که اگر کسی نفوس بد بزند خودش به آن مبتلا می‏شود و اثرگذار است؛ بلکه فرموده‏اند که این امور باطل است. چنان که در مورد سحر گفته شده که «السحر حق» می‏توانستند این گونه پاسخ گویندکه شگونِ بد، تبعات منفی دارد، آن را ترک کنید. به عبارت دیگر از تعلیلی که امامان گفته اند معلوم می‏شود که این بخش از قانون جذب که ناظر به احساس منفی است در متون دینی کاملا رد شده است.

  1. مطلب سوم این که احکامی که در روایات برای طیره و مفاهیم هم‏تراز آن ذکر شده است، متفاوت است. در بعضی از روایات، در کنار مفهوم طیره از هامه و عدوی به عنوان امور عدمی نام برده شده است. مثلا هامه اعتقادی بود که در صدر اسلام رایج بود به این معنا اگر کسی کشته شود، روحش به شکل مرغ درمی‏آید و در قبر لانه کرده و تا از قاتلش انتقام نگیرد، رها نمی‏شود. روایات بیان‏گر این معناست که همان‏گونه که هامه امری عدمی است (محال است روح انسان به شکل مرغ درآید، از این رو باور به آن هم لغو بوده و منشأ هیچ اثری نیست) طیره هم امری عدمی است که هیچ‏گونه نفع یا ضرری ندارد.

در این دسته از روایات امور باطل دو دسته شده‏اند، باطل‏های کارساز و باطل‏های غیر کارساز. سحر، رقی، چشم زخم، باطل‏های کارساز و تأثیر گذار نام گرفته اند و به عنوان اموری وجودی از آن ها یاد شده‏؛ در مقابل، اموری به عنوان باطل محض و باطل غیرکارساز بیان شده‏اند که طیره و هامه از این قبیل است.

طیره در حدیث رفع:

در حدیث مشهور نبوی که به حدیث رفع مشهور است به طیره اشاره شده است. اصوليون شيعه حديث رفع را بيشتر از منظر اصل عملي برائت «ما لا يعلمون» مورد بحث و استدلال قرار داده‏اند و موضوع طیره را به بحث گذاشته اند.این حدیث به نقل از پیامبر اسلام چنین آمده است:
«رُفِعَ عَنْ اُمَّتي تِسعَةٌ: ما لا يعْلَمونَ وَما لا يطيقونَ وَما اسْتُکْرهُوا عَلَيهِ وَمَا اضْطُرُّوا اِلَيهِ وَالُخَطَأ وَالنَّسْيانُ وَالطّيرَةُ وَالْحَسَدُ وَالْوَسْوَسَةُ فِي التَّفَکُّر فِي الْخَلْقِ.»
[16]
[نُه چيز از امت من برداشته شده است: آنچه نمي‌دانند، آنچه طاقت ندارند، آنچه بر آن مجبور شده‌اند، آنچه بدان اضطرار پيدا کرده‌اند، اشتباه، فراموشي، شگونِ بد، احساس حسادت (مادامي که به مرحله عمل نرسيده است، و يا محسود واقع شدن) و وساوس شيطاني در امر خلقت.]

در این که مرفوع (رفع شده) در این حدیث چیست بین اصولیون اختلاف است. بعضی حکم وضعی را گفته‏اند و بعضی حکم تکلیفی راپذیرفته‏اند. بسیاری از علمای علم اصول آن‏چه در این حدیث قائل شده‏اند رفع حکم تکلیفی نسبت به طیره است نه حکم وضعی؛ به این معنا که اکر کسی شگون بد بزند مرتکب حرام نشده و عمل عقاب‏آوری مرتکب نشده است. دستۀ دیگری که رفع حکم وضعی را پذیرفته‏اند بعد از طرح این سؤال که آیا امکان دارد کلام بد اثر وضعی داشته باشد؟ گفته‏اند که ممکن است کلام بد اثر نفسانی داشته باشد (بر خلاف قانون جذب که اثر خارجی را برای کلام بد پذیرفته است)و در اخر این اثر بد را اثری نفسانی و روانی معنا کرده‏اند.[17]

نتیجه این که حتی کسانی که رفع حکم وضعی را برای طیره در این حدیث مطرح کرده‏اند برای طیره، اثر نفسانی را احتمال داده‏اند نه اثر تکوینی بر کائنات و نه خلقِ رویدادهای خارجی را.

کاوشی بیشتر در فال:

فال در مقابل طیره قرار دارد. نفوس بد و شوم که تطیر نام دارد اگر به نفوس خوب و مبارک تبدیل گردد فال نام دارد. دربارۀ فال دو نظر وجود دارد. گروهی این عمل را صرفا نوعی القای کلام مثبت میدانند و تأثیر آن را به میزان اثر روحی که باعث تقویت انگیزه یا خوش‏بینی می‏شود پذیرفته‏اند. در مقابل گروهی دیگر ( که نظریه مشهور هم هست ) فال را نوعی علم می‏دانند که ناشی از قوۀ پیشگویی و اِخبار از آینده در انسان است. محدث مشهور شیخ عباس قمی در این باره می‏گوید: علم فال علمی است که بواسطۀ آن انسان از بعضی از حوادث اتیه مطلع می‏شود و از جنس کلام مسموع است یا از کسی یا از مصحف. مثل آن چه عبدالمطلب به حلیمه سعدیه گفت: بخ بخ خلتان حسنتان، حلم و سعد.[18]

فال در مقابل استخاره است؛ در مقابلِ استخاره که طلب خیر است، فال (در نگرش دوم) طلب خبر است، یعنی علم پیش‏گویی است. از نظر متون دینی، وقایع آتی علت خاص خودشان را دارند و فال تنها خبر دادن از رویدادهای آینده است؛ در حالی که در قانون جذب، فال به عنوان سبب معرفی می شود؛ یعنی باعث ایجاد وقایع می شود. از این جهت باید گفت فال‏‏های پیامبر هم پیش‏گویی‏های وی بوده است نه ایجاد سبب.

احادیثی که در مورد نیکو بودن فال وارد شده بیشتر از طریق منابع اهل سنت است که کسانی مانند ابوهریره و عایشه در سند حدیث آمده اند. در منابع شیعی همین اندازه آمده که پیامبر فال را امری نیکو می‏دانست. مثال‏هایی که در این باره از پیامبر نقل شده است نقل راویان است؛ یعنی برداشت راویان از سیرۀ پیامبر اسلام است که آن را به فال نیکو تعبیر کرده‏اند. مانند این جمله که «ان النبی یحب الفال الحسن» پیامبر فال نیکو را دوست می‏داشت. عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَال كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُعْجِبُهُ الْفَأْلُ الْحَسَنُ وَيَكْرَهُ الطِّيَرَةَ.[19]

کلام مشهوری در بعضی از سایت‏ها و بعضی کتب به نقل از پیامبر اسلام آمده که «تفألوا بالخیر تجدوه» (فال خوب بزنید تا آن را بیابید). اما باید توجه داشت که این جمله حدیث نیست، بلکه ضرب‏المثل مشهوری است که به شکل کلمۀ قصار و حکمت درآمده است. این جمله به صورت حدیث نه در منابع حدیثی اهل سنت و نه در منابع شیعی هیچ کدام وارد نشده است.

بهاءالدین خرمشاهی در این باره می‏گوید: «در این باب قول مشهوری هست که تفألوا بالخیر تجدوه. ولی حدیث بودنش مسلم نیست.[20]

جمع بندی فال و تطیر

ادله دینی فال را تایید کرده است، اما نه با ملاکی که در قانون جذب مورد قبول واقع شده است و اساسا فال در متون دینی حداکثر به معنای تلقین در روانشاسی است که اثری نفسانی دارد و با پدیده‏های عالم خارج (که در قانون جذب مورد ادعاست) ارتباطی ندارد. همین طور ادله دینی، تطیر را ممنوع و غیر مجاز اعلام نموده و حتی بت‏پرستی معرفی کرده است، در حالی که قانون جذب، بدون این‏که به منشأ باورها بپردازد نه تنها باورهای منفی که حتی تصاویر منفی و جملات منفی را دارای تأثیر تکوینی معرفی کرده و معتقد است که تمامی برداشت‏های منفی و تصویر‏پردازی‏های منفی به صورت رویدادهای واقعی، به زندگی انسان وارد شده و تبدیل به وقایع خارجی می‏شوند.‏ از این رو نظر دین در باب تفال و تطیر، با نگرش هوادران قانون جذب هیچ قرابتی ندارد.

در بين روايات اگر چه روايت مرسل يا مرفوع و دارای سند ضعيف نیز وجود دارد؛ ولي آنچه مهم است اين است كه مستفاد از مجموع رواياتی که در باب طیره وارد شده اين است كه، تأثیر تطیر نه بیرونی بلکه اثر روانی و اعتقادی است و اثر تكويني در جذب امور ناگوار و ابتلا به این امور ندارد.

بنابراین اثر منفی تطیر، در سه ناحیه است. هیچ کدام از این سه با ادعای طرفداران قانون جذب هم‏خوانی و مطابقت ندارد. اول اثر اعتقادی و اندیشه‏ای، دوم اثر درونی و روانی و سوم اثر رفتاری و عملی است.

از نظر اندیشه‏ای باور به تطیر، باور و اعتقاد به یک ابزار ناکارامد و باطل است و چنین باوری، نقص در قوۀ اندیشه و نارسایی در نظام اعتقادات فرد محسوب می‏شود. از نظر روانی، اثر منفی تطیر به این است که باعث ناامیدی و ضعف در انگیزه و اراده و در مواردی بروز استرس و یا افسردگی گردد. این اثر همان است که محدودی از علمای علم اصول تحت عنوان اثر تطیر احتمال داده‏اند و حدیث رفع را به رفع این اثر (اثر نفسانی) معنا کرده‏اند. پیامد منفی تطیر در بعد رفتاری، نه به نفس تطیر که به بناگذاری بر مبنای این اعتقاد باطل استوار است؛ به این معنا که باور به نفوس بد باعث می‏شود که انسان انرژی خود را از بکارانداختن در امور مفید و لازم منع کند و در حالت روانی منفی یعنی انتظار امر ناخوشایند بسر ببرد و یا به عوارض منفی مانند بدبینی و یأس دچار شود و هیچ‏گاه به حد جذب امور منفی توسط ذهن نمی‏شود. مثلا اگر تعداد قابل‌ توجهی از مردم ایمان راسخ داشته باشند كه چهارشنبه‏ی آخر هر ماه، روز نحسی است، همین اعتقاد ممكن است در آن روز به خصوص، در رفتار آنان اثر بگذارد و آنها را مرددتر، حساس‌تر و مضطرب‌تر سازد؛ در نتیجه ممكن است این روحیات، باعث بروز تصادفات بیشتر رانندگی در آن روز گردد؛ درحالی‌ كه بالا رفتن میزان تصادف رانندگی در این روز در واقع پیامد رفتاری چنین عقیده‌ای است. چنین فرآیند علی و معلولی‌ای را در روانشناسی، اصطلاحاً «پیشگویی خودكام‌بخش» نامیده‌اند.

روايتي از امام صادق (ع) آمده است كه: «الطيرة علي ما تجعلها، إن هوّنتها تهوّنت و إن شدّدتها تشدّدت و إن لم تجعلها شيئاً لم تكن شيئاً»[21]يعني فال بد به ضرر کسی است که آن را قرار داده، اگر آن را آسان بگيري، آسان است و اگر آن را بگیری شدید می‏شود و اگر به آن اعتنا نكني، چیزی نیست. اما باید توجه داشت این روایات هم تأییدی بر قانون جذب محسوب نمی‏شود و در مقام بیانِ این که تطیر باعث خلق رویدادهای خارجی می‏شود نیست. در برخی احادیث ضرر تطیر را این گونه معنا کرده‏اند که لاطيرة، و الطيرة علي من تطير؛ «تطیر باطل است و به ضررِ کسی است که به آن عمل می‏کند.[22] ضرر تطیر به همان میزانی است که انسان را از امور عادی زندگی باز می‏دارد؛ به عبارت دیگر اگر کسی به شگون بد معتقد باشد، در آن صورت بدون این که شگون بد به خودی خود باعث خلق رویدادی منفی گردد، چون آن را مبنای عمل قرار داده جریان زندگی عادی انسان را مختل می‏کند. از این رو اثر منفیِ فال منفی به این می‏ماند که کسی غذای مقوی را سم بپندارد و دست به سمت آن دراز نکند؛ در نتیجه خود را از خواص این غذا محروم کند؛ چنین فردی اگر چه پندارش باطل است، اما چون آن را مبنای رفتار خود قرار داده، بدون این که این غذای مقوی در خارج تبدیل به سم شود، این اعتقاد به ضرر کسی است که بر اساس آن پیش رود. از این رو كسی كه به فال بد و امور نحس معتقد باشد، زندگی را بر خود دشوار نموده، همواره در حال ترس و تردید بسر می‏برد و خود را از بسیاری از امور مواهب طبیعی محروم خواهد کرد؛ مثلا با ترک یک مسافرت از فواید مسافرت محروم می‏شود. چنین پیامدهایی اگر چه درست است اما ارتباطی با نفس طیره ندارد؛ بلکه اعتقاد به آن موجب ضرر می‏شود (اعتقاد به آن، نه خود طیره). قابل توجه که روایت ابتدا تصریح می‏کند که تطیر باطل است، بعد می‏گوید که ضرر دارد. اگر قرار باشد طیره باطل باشد، چرا ضرر دارد؟ طیره چون باطل است به خودی خود منشأ اثر نیست و باعث خلق رویدادهای بد نمی‏شود.

بر خلاف عقیدۀ رهبران جذب که شگون بد را باعث جذب امور منفی می‏دانند و می‏گویند شگون بد از خود فرکانسی ارسال کرده و پدیده‏های مشابه را به سمت خود می‏کشاند باید گفت که دین چنین کارکردی را برای شگون بد نمی‏پذیرد بلکه شگون بد امور منفی را جذب نمی‏کند، اما اگر بناگذاری بر مبنای آن صورت گیرد باعث ضرر و خسران است. این خسران، همان پیامد رفتاری و عملی شگون بد است.

دربارۀ نقش فال خوب در رویدادهای خارجی همین‏گونه باید تحلیل شود. در جريان برخورد مسلمانان با كفار مكه در سرزمين حديبيه مي‌خوانيم: هنگامي كه سهيل بن عمرو به عنوان نمايندة كفار مكه به سراغ پيامبر(ص) آمد و حضرت (ص) از نام او آگاه گرديد به نام سهیل اشاره کرده و به مسلمانان فرمود: «قد سهّل عليكم امركم». امرتان بر شما سهل و آسان مي‌گردد.[23] مسلمانان منتظر بودند با مشرکان به توافق رسیده و عمره به جای آورند. جالب این که بعد از فال پیامبر، نه تنها مسلمانان به انتظار خود نرسیدند و به عمره نرفتند؛ بلکه با یک شخصیت سخت‏گیر مواجه شدند که حتی حاضر نشد جملۀ بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم و نام رسول خدا درعهدنامه ذکر شود. اگر جملۀ پیامبر را فال بدانیم و آن را با منطق قانون جذب معنا کنیم باید بپذیریم که اساسا فال پیامبر محقق نشد؛ چرا که مسلمانان همه امیدوار بودند عمره به جای آورده و خواسته‏شان عملی شود، در حالی که با احساس خسران نسبت به مواد عهدنامه، دست از پا درازتر برگشتند. ولی اگر فال را در این دسته روایات به معنای سپردن امور به خدا (نه نتیجه‏گرایی که در قانون جذب مطرح است) و دل‏سپردن به خیر اخروی (نه مطلوب دنیوی) بدانیم؛ آن‏گاه نقطۀ مقابل قانون جذب بدست می‏آید که فال‏هایی که در روایات تاریخی به پیامبر نسبت داده شده، صرفا امیدواری نسبت به بدست آوردن خیر اخروی است نه کسب مطلوب‏هایی که انسان در انتظار آن می‏نشیند. این نکته آن‏گاه روشن‏تر می‏شود که دقت کنیم در روایات غالبا کلمۀ خیر بعد از فال آمده(فالِ خیر) و این قید نشان می‏دهد که اساسا روایات فال نمی‏گویند که هرچه گفته شود همان اتفاق می‏افتد(چنان که در جذب ادعا می‏شود)، بلکه هر چه مصلحت معنوی انسان آن را اقتضا می‏کند خداوند برای انسان مقدر می‏دارد. اضافه کنیم که این مصلحت اخروی در موارد بسیاری با خواسته آتی انسان، ناسازگار است.

دعا

یکی از مشهورترین روایاتی که امروزه برای تبلیغ قانون جذب از آن سود می‏برند، روایت اصول کافی در باب دعاست. امام صادق فرمود: «اذا دعوت فظن ان حاجتک بالباب[24]؛ هنگامی که خدا را می‏خوانی چنان بیندیش که دعایت برآورده شده و خواسته‏ات آماده است». این روایت در باب درخواست از خداوند وارد شده و از دعاکننده می‌خواهد هنگام درخواست از خدا چنان بیندیشد که دعایش مستجاب است. آن‌چه دربارة این حدیث و امثال آن نباید مورد غفلت واقع شود، کاوش در معنای دعاست. دعا در متون دینی به معنای درخواست خاشعانه از خداوند متعال است. در دعا انسان نه از خودش، که از منبع لایزال الهی طلب می‏کند و این درخواست را متواضعانه مطرح می‏نماید و صدالبته انسان مؤمن قبل از همة این‏ها باید اعتقاد و اندیشة صحیحی دربارة خدای خویش داشته باشد. درحالی‌که در قانون جذب، هرسه نکته بالا، متفاوت بیان می‏شوند. اولاً انسان‏ها ذهن خویش را مُعطی می‏دانند و قوه جاذبه ذهن را منبع درونی معرفی می‏کنند که با وجود این قدرت بی‏کران باطنی، هیچ منبع بیرونی دارای نقش فرض نمی‏شود. قانون جذب قوّة خلاقی در درون هرفرد تصویر می‏کند که انسان را از هر نیروی دیگر بی‏نیاز می‏کند. این قوه نه یک حقیقت متعالی که یک ابزار درونیِ فروکاهیده است. به‌همین دلیل جایگاه خدا در قانون جذب جایگاهی متعالی نیست، بلکه جایگاهی فرودین است که با وجود ذهن به استمداد از او نیازی نیست.

دوم این‌که دعا باید با خشوع همراه باشد و انسان موحّد بداند که در جایگاه مخلوق نشسته و به سوی خدای متعال دست نیاز دراز کرده است؛ اما در قانون جذب، همة اشیا و تمام هستی در خدمت سرخوشی انسان قرار دارند و انسان نه‌تنها تمنّا نمی‏کند، که فرمان می‏دهد و بر مسند خدایی تکیه می‏زند. به‌همین دلیل در قانون جذب، کسی به خشوع تشویق نمی‏شود و تواضع ارزش به حساب نمی‏آید؛ بلکه انسان هرچه طلبکارانه با کائنات مواجه شود، بیشتر می‏تواند خواستۀ خود را بستاند.

سوم این‌که انسان مؤمن کسی است که از باور و اعتقاد صحیحی برخوردار است؛ امّا قانون جذب تنها باوری را که لازم می‌داند باور به قدرت خلّاق درون است و بس. رهبران جذب بارها گفته‏اند که برای دست‏یافتن به خواسته‏ها نیاز نیست به دین خاص یا اندیشه و مکتب خاصی پاییند باشید. همین‌قدر که بدانی به بزرگ‌ترین فرستنده مخابراتی روی زمین مجهزی، کار تمام است و می‏توانی به دنیا فرمان دهی.

بنابراین در قانون جذب نه‌تنها این گونه روایات (که برای بیان نشانه‏های ایمان و حقیقت توحیدند)، درست معنا نمی‏شوند، بلکه درخواست از خدا را در حدّ داشتن عکسِ مطلوب در ذهن، پایین می‏آورند و به یک عمل خشک ذهنی بسنده می‏کنند. این روایات در صدد بیان این نکته است که انسان مؤمن چنان خدا را شناخته است که تردیدی در استجابت دعایش ندارد؛ بدین جهت روایت در صدد بیان ضرورت تصحیح اندیشه و شکل دادن اعتقاد صحیح است نه تضمینِ استجابت آنی. زیرا دستة دیگری از روایات، استجابت را به معنای اعطای فوری معنا نکرده‏اند و زمان اعطا‏ را به مشیّت و ارادۀ الهی موکول کرده‏اند و چون خداوند در وعدة خویش تخلف نمی‏کند (ادعونی استجب لکم)، ممکن است درخواست انسان را در این دنیا و ممکن است در عالم دیگر به او تحویل دهد.

بر همین مبناست که رهبران قانون جذب می‌گویند: دعا و نیایش از آن رو لازم است که قادر است به فکر تمرکز دهد و به تداعی خواسته های انسان کمک کند. به گمان ایشان، دعا از این نظر مفید است که به تصویر‌سازی ذهنی کمک می‌کند؛ نه به اين دلیل که ارتباط با خالق است؛ نه اين‌که چون روح‌بخش است، و نه اين‌که چون در آن تعالي معنوي و تکامل نهفته است! مي­گويند: دعا خوب است؛ چون باعث مي­شود بتواني مطلوب‌هايت را بيش‌تر تجسّم کني. زيارت هم بروید، اما نه اين‌که چون زيارت خودش موضوعيّت دارد؛ بلکه چون باعث مي­شود فزون‌طلبی آدمی، در مکان زيارتگاه تداعي شود.

بنا بر ایدۀ جذب، دعا چون مقدمة تجسّم و تمرکز است اهميت پيدا مي­کند؛ نه چون خودش ابزاري مستقل در خدمت تعالي انسان است. زیارت نیز چون به انسان قدرت تداعی بیشتری می‌دهد، مفید است؛ نه چون زیارت‌شونده دارای روحی بزرگ است که می‌تواند دیگران را در تعالی روحی دست‌گیری نماید. بنابراین اگر در ميخانه اين تداعي صورت گيرد، میخانه هم مثل زیارتگاه، تقدّس و ارزش پیدا می‌کند و درنتیجه نیازی به زیارت و زیارتگاه نیست.

گاهی به سراغ آیۀ ادْعُونِيأَسْتَجِبْلَكُمْ رفته و طلب از خدا را به‌معنای «تکرار با خود» معنا می‏کند، نه طلب و درخواست. در این آیه طلب از خدا مطرح است، نه تصویرپردازی ذهنی. روشن است کسانی که ذهن را از چنین قوه‏ای برخوردار می‏بینند، خواستۀ خویش را در حقیقت از ذهن مطالبه می‏کنند. به عبارت دیگر شأن و جایگاهی که برای اولیای دین در «واسطۀ فیض واقع شدن» انتظار می‏رود، در قانون جذب به یک دکلِ مخابراتی به نام ذهن نسبت داده می‏شود و خواسته را از او طلب می‏کنند.

ادامه مقاله در قسمت  بعدی

 




:: موضوعات مرتبط: عرفان های کاذب , ,
:: برچسب‌ها: قانون جذب , قانون جذب در اسلام , نقد قانون جذب ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تا ملکوت و آدرس tamalakoot.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 76
بازدید دیروز : 35
بازدید هفته : 135
بازدید ماه : 133
بازدید کل : 12542
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com